- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بـرخـیـز نگـارا که بهـار طـرب آمـد عـید عجـم و جـشن نـشاط عـرب آمد از کثرت انوار یکی روز و شب آمد پـایـان جـمـادی شد و مـاه رجـب آمد ماهی که شود مُلک جهان خُلد مُخـلّد از یُـمـن قـدوم دو عـلی و دو محـمـد بـر اهـل ولا عـیـد مـؤیّـد شـده امشب در جلوه رخ داور سـرمـد شده امشب لبخند عـیان بر لب احـمـد شده امشب مـیـلاد هـمـایـون محـمـد شـده امـشب در دامن خورشید، عیان قرص قمر شد فخـر دو جـهـان سیـد سجـاد پـدر شـد امشب صدف بحر ولایت گهـری زاد یا دُخت حسن فاطمه، زیبا پسری زاد در خانۀ خـورشید ولایت قـمـری زاد یـا بـار دگـر آمـنـه پـیـغــامـبـری زاد این است که دو فاطمه را نور دو عین است پور دو علی باشد و نجل حسنین است این گوهر یکدانۀ دریای عـقـول است در مکتب دین دوستیش اصل اصول است ماه دو علی مهر دل آرای رسول است فرزند حسین است و عزیز دو بتول است مـولای همه عـبد خـداونـد مقـام است تا حشر امام است امام است امام است این محور دین اخـتر تابندۀ عـلم است در قلب زمان نور فـزایندۀ عـلم است آرنـدۀ عـلم است و نمایـندۀ عـلم است گویندۀ علم است و شکافندۀ علم است در کنیه ابـوجعـفر و باقـر شده نـامش پـیـغـمـبـر اسـلام فـرسـتـاده سـلامـش دشمن به عداوت خجل از کثرت خیرش فرقی نکند گاه کرامت خود و غیرش جبریل امین گم شده در وادی سیرش شیریـنی جـان قصۀ شیـرین عُـزیرش علم همه یک قطره ز دریـای کـمالش دیوانه شود عقـل به توصیف جـمالش ای گوهر شش بحر و یم هفت دُرِ ناب ای سائل انوار رخت مهـر جهـانـتاب بیمهر تو طاعات، چو نقش آمده بر آب خـاک قـدم طـفـل دبـستان تـو اقـطاب فــرزنـد پـیـمـبـر پــدر هـفـت امـامـی هم فرش مکان هستی و هم عرش مقامی انـوار دل از روی نکـوتـر ز مـه تـو جـن و بـشر و خـیل مـلائک سپـه تو جان همه خـوبان جهـان خـاک ره تو شـد بـاعـث بـیـنـائـی جـابـر نـگـه تـو ما را ز گنه نیست به جز روی سیاهی ای چشم خـداوند، کرم کن به نگـاهی از شوق تو چون مهر تو چون داغ به سینه چشمم به بقیع است و دلم سوی مدینه ای شـمع دل پـنـج امیـن و دو امـیـنـه ما غرق به دریـای گـناه و تو سـفـیـنه غرقـیم ولی چـشم به احسان تو داریم با دست تهی دست به دامان تو داریم مهر تو ثمر گـشته بسی حاصل ما را حُـبّ تـو صـفـا داده بـقــیـع دل مـا را وصف تو همی شور دهد محفل ما را این گـونه سـرشتـند از اول گـل ما را تا حشر گـُل مهـر تو رویـد ز گـِل مـا آوای تـو پــیــوسـتـه بـرآیـد ز دل مـا تو کعـبهای و کعـبه گـرفـتـار بقـیعـت پـیـوسـته مـلک سـائـل زوّار بـقـیعـت جـان و دل ما شـمع شب تـار بقـیعـت تـا چـهـره گـذاریـم به دیـوار بـقـیعـت این درد فراقی که به جان است دوا کن بر ما زره لطف گـذر نـامه عـطا کن ای بـوسه گه یـوسـف زهـرا دهـن تو نـقـل دهـن مـا هــمـه نَـقـل سـخـن تـو جـان هـمه قـربان تو و جـان و تن تو صد شکر که میثم شده مـرغ چمن تو غـیر از گـل مهر تو به گـلـزار نبـوید جـز مدح تو و عـتـرت اطهار نگـوید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
فـصـل بهـار آمد و عـالـم مـعـطـر است بوى نـسیم صبح بسى روح پـرور است گـویا ز خُـلـد مـی وزد این باد مـشكـبـیز كاین سان دماغ ابر ز بوى خوشش تر است هم این زمین مُرده شده احیا ز فیض او هم این جهان پیـر، جوان بار دیگر است نرگس گـشوده چـشم تماشا به روى گـل سوسن به صد زبان، پى مدحش ثناگر است با صد نوا به شـاخ گـل ارغـوان، هـزار طوطى به نغمه بر سر شاخ صنوبر است نــور خــدا، امـام هُــدى، بــاقـرالـعـلـوم هـادى دین و وارث عـلـم پـیـمـبـر است بابـش عـلـى و جـدّ كـبـارش بود حـسین زینالعـباد را پـسر و بـاب جعـفـر است در جاه و رتبه صد چو سلیمان، به عّز و جاه در زیر بال طایرى از كویش اندر است هم لطف اوست مونس یونس، به بطن حوت هم در طریق، هادى خضر و سكندر است مفتاح قـفل گنج سعادت، به دست اوست بر پا از او بناى شفاعت، به محشر است كى با شهـان، گـداى درش را مثـل زنـم چون بر در گداى درش، صد چو قیصر است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
از روشـنـی طـلـعـت رخـشـنـدۀ بـاقـر شد نـور عـلـوم نـبـوی بر همه ظاهـر در اوّل مـاه رجب از مشرق اعـجـاز گـردیـد عیـان مـاه تـمـام از رخ باقـر منشق شده از نور علیّبن حسین است این نور که نورانی از او گشته ضمائر بر فاطمۀ بنت حسن بس بُوَد این فخر کـآورده پـدیـد ایـن مــه تـابـنـدۀ بـاهـر «باقر» لقب و کنیه «ابو جعفر» و او را بوده است لقبهای دگر، هادی و شاکر از هر بدی و عیب و زلل اوست مبرّا جان و تنش از «یُذهبَّ عنکم» شده ظاهر دریای عـلـوم است و زُدایـنـدۀ اوهـام گـفـتـار حـکـیـمـانـۀ او زیـب مـنــابـر از یک نفسش زنده کند صد چو مسیحی از یک نظرش دیدۀ اعمی شده باصر یـاد آمــدش از چـهـرۀ تـابـان مـحـمـّد با چشم بصیرت نگهش کرد چو "جابر" عالم همه شد روشن از آن نور خدائی شد بارور از او شجـر دین و شعـائـر خوش باد، زمینی که هم آغوش شد او را خوش آن که به سوی حرمش گشته مسافر دیـگـر غـمـی از محـنـت ایّــام نـدارد هر کس به حرم خانه او گشت مجاور وصفش نتوان گفت حسان با سخنی چند چون، قصّه بلند است و زبان، الکن و قاصر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بر چمبر عـلم و دین نگین بخـشیدند خـورشیـد منـوّری به دین بخـشیدند یک دستۀ گـل ز گلشن سبز بهشت امشب به امـام سـاجـدین بخـشیـدنـد ****************** از عرش حدیث حق پرستی خواندند یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند وقتی که شکفت امام باقر چون گل در باغ جنان سرود مستی خـواندند ****************** امروز که عـرشیان برانـگـیخـتهاند بر عـرش بـلـور نــور آویـخـتـهانـد در مـقـدم بـاقـر العـلوم از فـردوس یک بـاغ گـل محـمـدی ریـخـتـهانـد ****************** با عطر تو گـل شوق شکـفـتن دارد سرمـستی و میل از تو گـفـتن دارد ای بـاقـر عـلم نـبـوی در شب عـیـد ایـن دل هـوس مـدیـنـه رفـتـن دارد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
گوهر از بطن دریا تا هویدا میشود امشب جـمـال ایـزد منّـان تجـلا میشود امشب ملک در باغ رضوان است دست افشان، که از ره کِی گل زهرای مرضیه شکوفا میشود امشب به یـمـن مقـدم بـاقـر، امام پـنـجـم شیـعـه مدینه باز هم عرش معـلا میشود امشب زمین و آسمان را نورباران کرده حق، زیرا علی بن الحسین این بار بابا میشود امشب ملایک صف به صف استاده، در کف جام مِی دارند دوباره آبِ کوثر هم گوارا میشود امشب علی و فاطمه بانیِ این جشن و سرور هستند چه جشنی در ثریاّ باز بر پا میشود امشب خدای حلم و علم و حکمت از ره میرسد وقتی تمام علم در یک جمله معنا میشود امشب ز دامان عروسی پاک دامن در اذانِ صبح گلی زیبا به عالم باز اِهدا میشود امشب نیازی نیست دریا موج بردارد به پای او دو چشم مادرش آنگونه دریا میشود امشب گـدایی پشت دربِ خانه بنشسته به امیّدی تـمام شهـر هـم آید پـذیرا میشود امشب زمستان هم که باشد روزهای عاشقی گرم است که با لبخندِ گرمش فصلِ گرما میشود امشب امامِ باقر از ره میرسد ظلمت عَدَم گردد و درد عاشقی با او مداوا میشود امشب بشارت میدهد جبریل بر زهرا و بر حیدر که یک غنچه ز نسل فاطمه وا میشود امشب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
الا که غرق در انوار ذوالجلال شویم هلال ماه رجب سر زده، هـلال شویم کــمـال یــافــتــۀ قــلــۀ کــمـال شـویـم هـماره خـاک قـدوم عـلـی و آل شویم مـه تجلّـی حُسن و جمال لمیزلی است خجسته باد که ماه محمّد است و علی است مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود مـه وصـال خــداونـدگــار حــیّ ودود مه چهـار ولادت ز چار رکـن وجـود مـه مبـارک لـبـخـنـد مـهـدی مـوعـود مه نـزول کرامـات خالـق ازلـی است ولادت دو محمّد، ولادت دو علی است طلوع این مه فـرخـنده میدهـد خبری که سر زد از افق عزت و شرف قمری و یا ز دامن دریـای معـرفـت گـهـری خـدا به حضرت سجاد داد گـلپـسری که گل، زبان ملک ریختند در قـدمش اگر غـلـط نکنـم مـدح انبـیاست کمش زهی که فاطمه؛ بنت حسن؛ حسنزاده بـر آفــتـاب خــدا، مــاه انـجـمـن زاده بگو که وجـه خـداونـد ذوالـمنـن زاده و یا که نـخـلـۀ تـوحـیـد، یـاسمن زاده بهـشـت حضـرت سجـاد، لالـۀ رویش حسین بـوسه زند بر جـمـال دلجـویش درود اهـــل ولا بــر شــب ولادت او سلام داده رسـول خـدا به حضرت او سپـاه عـلـم کشیدند صف به خدمت او عنایت و کرم و لطف و جود، عادت او سحابِ یکسره بارنـدۀ عـلوم است این محیطِ نور و شکافندۀ عـلوم است این تمام عـلم ز دریـای فضل اوست نَمی تمام جود ز یک بذل دست او کـرمی تـمـام ملک خـداونـد بـهـر او حـرمـی تمام دهـر ز عـمـر عزیز اوست دمی به نقش صورت او صورتآفرین نازد به زهد و طاعت او زینالعابدین نازد به ماه عارض و حسن و جمال او صلوات به حُسن خلق و به حُسن خصال او صلوات به مام و باب و به آباء و آل او صلوات به علم و دانش و فضل و کمال او صلوات چنان به پاسـخ دشنام، خُلق او نیکوست که خصم میشود از فیض یک نگاهش دوست امـیـر عـالـم و بیل رعیـتیـش به دوش به شوق زمزمهاش عرشیان سراپا گوش زند ز منطق او بحر علم و دانش جوش صدای «یارب» او از ملک ستاند هوش درود شخص پـیـمبـر نـثـار بـاد بر او سـلام حـضرت پـروردگـار بـاد بر او بیا و روی ارادت ببـر در این درگـاه حوائجت هـمـه از باقـرالعـلـوم بخـواه سـلالـۀ دو عـلـی، نـور چـشـم ثـارالله دهد به دیدۀ «جـابر» شفـا به نیم نگـاه چو چشم اوست همان چشم خالق دادار به یک نظاره برآرد گل از شرارۀ نار ولایتش سنـد و ثبت دین کـامل ماست گـِل مـحـبـتـش آدم کـنـنـدۀ گِـل مـاست به روز حشر ولایش تمام حاصل ماست مزار او نه به خاک بقیع، در دل ماست زهـی کـرامت آن شهریــار عـالــم را که برگـزیـده به مدح و ثـناش میثم را
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است اول مـــاه رجـب تـا ســحـر سـیــزدهــم از مدینه به نجف راه چه گلگون شده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
عشق آمد و خاک کف پایت طلب کرد ما را اسیر زلف سلطـان عـرب کرد با تو دوبـاره عـاشقی از سـر بگـیریم ماه رجب آمد خودش را با صفـا کرد مـاه رجـب آمـد به تو آغـوش وا کرد دروازۀ مـــاه خـــدا نــام شــمــا بــود خواهـم شـبـیـه سـایـه افـتـم زیر پایت یا چون کبوتر پـر بگـیـرم در هـوایت از لـطف زهـرا خـادم بـاقـر شـدم من با علم خود چون مرتضی اعجاز کردی جنگی دگـر با دشمـنـت آغـاز کـردی پـیـر نـصارا شد به لبخـنـدت مسلمان در تشنـگـی هایت تو از سـقـا بگـویی از هُـرم آتـش بـر لـب دریـا بـگـویـی دانم ز بـوی یـاس خـانـه بـی قـراری آخـر خـدا بیت الـحـرامی را فـرستـاد همـراه تو رکـن و مـقـامی را فرستاد بر روی لب هایت فقط نور و غزل بود دیـدم کـه بـا نـازی شـبـیـه مــادر آمـد او که کمان در دست سوی خـیبر آمد گفتا هشام او را که از نسل بهار است فـرقی نـدارد پیش ما نـزدیک، دوری نازم تو را که معـدن عـلم و شعوری تـو آیــه هـای نـاب قــرآن کــریــمـی گفتم که آتش، در دلت آتـش به پـا شد بغضت پر از فـریاد های بی صدا شد از کودکیت تا به پیـری گـریـه کردی بر درگهت عمری پر از سوز و گدازیم دسـتـان خــالـی آمــده غــرق نـیـازیـم بـر الـتــیـام زخـم تـو مـرهـم گـذاریـم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
از آسمان ترنم بـاران چه دیـدنی ست این بار طعم رویش گـلها چـشیدنیست نـاز قـدوم ایـن نـوۀ حـضرت حـسیـن صدها نفرشبیه خودم سر بریدنی ست جـشـن ولادت ولی الله پــنـجـم اسـت جـشـن ولادت ولـی الله پـنـجــم اسـت جـشـن ولادت ولـی الله پــنـجـم اسـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
پــنـجــمـیـن حـجّـت خــدا بـاقــر مــظـهــر ذات کــبــریــا بــاقــر قــرّة الـعــیـن حـضـرت ســجـاد چـون پـدر صاحـب لــوا بــاقــر نـور پـاک محـمـد است و عـلـی گــوهـــر قـــلــزم ولا بــــاقــــر وارث گـنـج حـکـمـت و عـرفان عــالــم عــلــم اوصـیــا بـــاقـــر جـانـشـیــن و وصـیّ پـیـغــمـبـر نـور چـشمـان مـرتـضـی، بـاقـر منـبع جـود و لطـف و احسانست مـیـر و سـر حـلـقــۀ سخـا بـاقـر کـام جـان هـا ز نــام او شـیـریـن درد مـــا را بـــود دوا بـــاقـــــر زد قـدم از شـرف به مـاه رجـب وارث نــور هـــل اَتـــی بــاقـــر کـرده در بـــر لـبــاس امـکــانـی زد بــه ســـر تـاج اِنّــمــا بــاقــر ایــن شنیـدم کــه بـلبـلـی عـاشـق بـر سـر شـاخــه زد نــوا بــاقــر کامـد ای عـاشـقـان زمـان طرب خیـز و شادی نـما به مـاه رجـب نــور او نــور روی پــیـغــمــبـر برگزیـده، چو مصطفـی مـنـظـر خـوی پـاکـیــزه اش پـسـنـد خــدا هـمـچــو مــرآت سـاقـی کــوثــر چـهـره اش هـمچو چـهـرۀ زهـرا بـه درخـشـش بـه زهــرۀ احـمـر خـــرّمـــی از وجــود او پـــیــدا بـلـکـه مـیـنــوی حـضـرت داور حُـسن او در کـمـال حُسن حَـسن خـیـره در سیرتـش هـمـاره نظر در شجاعت حـسیـنِ کـرب و بلا در سـخـاوت چو بحر پُـر گوهر هر چه گویم به وصف او قـاصر من چه خوانم به مدح آن سـرور گـوهــر بـحـر مـعــرفـت بــاقــر بـه جمیـع صـفـات حـق مـظهــر روز مـــیـــلاد آن امــام هـــمــام کـام مـا پُـر بود ز شـهـد و شکر بـر لب جـمـلـه شـیـعـیـانـش بـود این سخن نیمه شب به وقت سحر کامد ای عـاشـقـان زمـان طـرب خـیـز و شـادی نما به مـاه رجب طـور دل شـد به مِـهـر او سیـنـا دیـــده از تــوتـــیـــای او بــیــنـا بـر کـف مــا ز حُـبّ او سـاغــر جـمـلـه سـرمسـتِ آن مـیِ مـیـنـا دل ربـوده ز عــارف و عــامـی کـس نـدیــده چــنـیــن رخ زیــبـا در رُخـش گر نـظر کـنی بـیـنـی جــلــوۀ ذات حـــق بــود پـــیــدا پـنـجـمـیـن شــمــس آسـمـان ولا هفـتمـیــن نـور طـلـعـت غــبــرا عـرش و کـرسی به نور او قـائم عـالـم از یُـمن حـضـرتش بر پـا شـاد و خُـرم بـود از این مـولـود نـه زمـیـــن بـلـکـه عــالــم بــالا جــانــشـیــن پـــیــمــبــر خــاتــم بـر هـمـه خـلـق رهـبـر و مــولا پـرچــم افـراز دیـن و قـرآن ست عــالــم عــلـم عـــلَّــمَ الاســـمـــا ذکـر و تـسبـیح دوستانـش هـست زیـر لـب دم به دم چـنـان عـنـقـا کـامد ای عـاشـقـان زمـان طرب خـیـز و شـادی نـمـا به مـاه رجب حـجّـت حــق امــام دیـن بــاقـــر بر همه کـار انس و جـان نـاظـر مـشـکـلات جـهــان از او آســان در مصـائب به امـر حـق صابـر هــر کجــا عـاشقـی بـرد نـامـش بی گـمان در بـرش بود حـاضـر چـشـم او چـشـــم خـالــق اکـبـــر بـر هـمــه آفــریـنـش او بــاصـر گـیـسـوانـش کـمـنـد طایــر جـان دیـدگـانــش دو جــادوی سـاحــر در مــقـامـش زبـان بــود الـکــن در مـدیـحــش قـلــم بـود قـاصـر مـی رسـانــد سـلام پـیــغــمـبـــر بـر چـنـیــن رهـبـر جهـان جابـر غـم ز خاطر برون کنـد مهـرش شـادمـان مـی شـود از او خاطــر بــه ظـهـورش ظهـور حق پیــدا ز وجــودش خــدا هـمی ظـاهــر گوید این نکته را ز روی شرف گـــاه بــی گـــاه خامـــه شـاعــر کـامـد ای عـاشـقـان زمان طرب خیـز و شـادی نما به مـاه رجـب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
قـوام هـسـتـى محـیـط امـكـان بـلـوغ خـلـقـت شـكـوه ایــمـان فـروغ تـوحـیـد دلـیـل سـرمـد بـیـان وحـدت لـسـان بـرهــان بهشت رحـمت صفـاى جـنـت بـهـار طـوبـى جــمـال یـزدان امـام بـاقــر كـه فـیـض وافــر دهد كلامش به علم و عـرفان كه را شنـاسد جهان تحـقـیـق؟ كه برتـر از او كـشیـده ایـوان بدست سبزش ریـاض دین را نـمـوده خـرم چـنـان گـلـستـان بـداده قــولـش كــلام حــق را هـزار تـفـسیـر هـزار عـنـوان پـنـاه قــرآن ز كـفـر و بـاطـل ز كـفـر و بـاطـل پـنـاه قــرآن ولادتـش را عـــنــایــتــى دان به اهل تـقـوى به اهـل ایـمـان بـه شـاد بــاشِ دل پــیـــمــبــر دلـى نـبـاشد كه نـیست شـادان مرا ز شوق است نواى شادى چنان كه بر شاخ هزار دستان تـرانـه خـیـزد ز تـار و پــودم قصیـده ریـزم ز جوهـر جـان به هر كه بینم چو ناى مطرب بود خوش آوا بود غزل خوان موالیـان را بـشـارت این روز مـعـانـدان را عــذاب نــیــران به یـمـن مـیـلاد و زاد روزش نـواى شـادى رسـد به كـیـوان بـه مـدح پـنـجـم ولـىِ مـطـلـق من این قـصیـدت برم به پایان
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
بر منـبر عـلم و دین نگـین بخشیدند خـورشید مـنـوّری به دین بخـشیدند یک دستۀ گـل ز گـلشن سبز بهشت امشب به امـام سـاجـدین بخـشیـدنـد ************************ از عرش حدیث حق پرستی خواندند یک صفحه ز دیباچۀ هستی خواندند وقتی که شکفت امام باقر چون گل در بـاغ جنان سرود مستی خواندند
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
يارب اين بوي خوش از سمت جنان مي آيد يا گـل فـاطـمـه آن جـان جـهـان مي آيـد يارب اين نور صفات ازلي باقر توست عـلـم با آمـدنـش، رقـص كـنـان مـي آيـد يارب اين خيل ملائك ز سما تا به زمين با چه شوريست چـنين بال زنان مي آيد يارب اين باقـر علم نبوي يا ملك است؟ كه به نامش غـزل از عمق بيان مي آيد يارب از يوسف زهرا خبري نيست چرا؟ هر دم از تـوطئه ای شـوم خـبـر مي آيـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
مهر تو خار نخـل هـایم را رطب کرد مــا را گــدای اول مــاه رجــب کــرد آقـای من مـهـر تو را واجـب نوشتـنـد یعنی تو را بر غیر تو غالب نوشتـنـد سال هزار و سیصد و اندی گدایی است روزی ماها از همین چندی گدایی است من چـهـارده قـرن است دنـبال شـمایم مال خـودم هـم نـیـسـتـم مـال شـمـایـم ماه رجب تا که به تو آغـوش وا کرد با آبرو شد، خـویش را مـاه خـدا کرد تو مـوسیِ دریــا عـلـم بــی کــرانــی تـو آسـمـانِ در زمـیـن، فـوق زمـانـی نـام تـو را هـمـواره با مد می نـویـسـم تـا می نـویـسم یـا مـحـمـد می نـویـسـم ای گـریـۀ سـجـاده هـای نـیـمه شب ها اذن دخــــول اول مــــاه رجــب هـــا ای که برای مقدمت قـبل از ظهـورت شد سـالـهـا شهـر خـدا دنـبـال نــورت عـرش الـهـی احـتـرامـش را فـرستـاد پـیـغـمـبـر اکـرم سلامـش را فـرستـاد فـرمـود پـیـغـمـبـر بزرگ عـالـمـیـنـم آری حسین از من و من نیز از حـسینم آن کس که دارای تـمام حُـسن من بود آنکس حسن بود و حسن بود و حسن بود حالا حسین و مجـتبی وصلت گـزیدند بـا وصـلـتِ بـاهـم مـحــمـد آفـریـدنــد تو مادری داری که مثلش هیچ زن نیست مانند او حـتـی در اولاد حـسـن نیست او همره بابای تو کرب و بـلائی ست در عهد تو در منصب خیرالنسائی ست در هر زمان مشـغـول تبـلـیـغ خـدایی بـا درد هـم تـرویـج یــاد هـل اتــایــی شب می کـنی تا سیدی مـولا بـگـویـی تب می کـنی تا ذکـر یا زهـرا بگـویی آنچه که زهرا مـادرت دارد تو داری روز قیامت هم تو صاحب اخـتـیـاری تو مثل رأس جـدّ خود اعـجـاز کردی بابی زحکمت بر نصاری بـاز کردی قـربـان اعـجـاز تو ای فـرزنـد زهـرا آخـر مـسـلـمـان تـو شـد پـیـر نـصـارا تو آبـرو بـخـشـی به مـا ای آبـرو دار حاجت روامان کن که هستیم آرزودار نـابـودی وهـابـیـت امـید شـیـعـه است روز سقوط کفر تنها عید شیـعـه است بـایـد که بر این آرزوی خود بـنـازیـم بـهـر تو و اجـداد تو مـرقـد بـسـازیـم همراه بابایت چهـل سال و پس از آن بـودی بـه یـاد گـودی گــودال گـریـان تا زنـده بودی آب دیـدی گـریه کردی تا کودکی بی تـاب دیـدی گریه کردی تو روضه خوان روضۀ ویرانه هستی تـو داغـــدار عــمــۀ دُردانـه هـسـتـی تو علـم خود را از همه گـودال داری تو تـا ابـد بر خـیـزران اشکـال داری
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
عـطـر لبخند خـدا پیـچـیـد در دنیای من پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من آیه ای نـازل شد از سمت بـلـوغ آسمان روشنـی پـاشـیـد بر آیـیـنـۀ سیـمـای من فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین حضرت حق گفت: او نوری ست با امضای من وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست سیب شیرینی ست او از شاخۀ طوبای من قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت ست باقر نور است، بشنـو از لبش آوای من فصل لبخـند گـل پـنـجـم، امام بـاقـرست پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من تشنۀ یک جلوه از خورشید سیمای توأم ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام
مه رجب، مه تسبیح، ماه صدق و صفاست مه نماز، مه روزه، ماه ذکر و دعـاست نسیم صبحگهش خوب تر ز بوی بهشت فضای شامگهش بهتر از نسیم صباست طـلـوع ایـن مــه نــورانـی از شـب اول ولادت وصـیِ پـنـجـم رســول خـداسـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
اوّل مـاه رجب شد جـلـوه گر ماهـی تمام کامد از هفت آسمان و مهر گردونش سلام اخـتـر چـار آسـمـان و آسمان هـفت مهر یـوسف دو فـاطـمـه نـور دل خـیـر الانـام نسل در نسلش همه خیر الورا خیـر البشر خـود امـام ابـن امـام ابـن امـام ابـن امـام مـشـعـل بـزم مـعـارف بـاقـر کـلّ عـلـوم کعبۀ دل، قبلۀ جان، رهنمای خاص و عام عالم هستی که چون لب بر تکـلّـم وا کند از دمش جوشد کلیم و از لبش خیزد کلام شهریار مُلک امکـان کز تمام مـمکـنـات ذکر او خیزد هماره فیض او جوشد مدام در وجود حضرتش کـلّ محمّد جـلوه گر پیشتر از خلقت نورش محـمّـد داشت نام گه به نخلستان ورا بیل کشاورزی به دوش گه به بام آسمان خورشید را گـیرد زمام بی ولای او همه رفـتـار عـالـم نـادرست بی وجود او همه طاعات خـلـقت نـاتـمام این عجب نبود که مولانا علیّ بن الحسین گیرد از او همچو پیغمبر ز زهرا احترام با ثـواب خـلـق اگر زاهـد نـدارد مهر او دوزخش بادا حلال و جـنّـتـش بادا حـرام علم، پای کرسی تدریس او دارد جـلوس معرفت در پیش پای جابرش کرده قـیـام تا بود روشن چراغ علم او در سیـنه اش روز دشمن شام گردد چون به نطق آید هشام مکتب من باقریّ و مذهب من جعفریست نیست جز آنم طریق و نیست جز اینم مرام مهر فـرزنـدان او مانند جان در سیـنـه ها نطق شاگردان او چون تیغ برّان در نیـام ای سلاطین را به سوی آستـانـت الـتـجـا وی خلایق را به دیوار بقـیـعـت ازدحـام بـاقـر آل مـحـمّـد نـجـل زیـن الـعـابـدیــن جدّ و باب و مادر و آباء و اجدادت کرام رهروان فرش را مهر تو در دل روز و شب ساکنان عرش را مدح تو بر لب صبح و شام جابر جُعفی که بحر دانشش در سینه بود بود از دریای علمت قطره ای او را به جام سائل کوی تو تا صبح قیامت مرد و زن تابع حکم تو تا پایان هستی خاص و عام گرچه قبر بی چراغت میدرخشد در بقیع چون خدا در قلب مردان خدا داری مقام این عجب نبود که در بازار علم و حکمتت راه پیمـایـی کند یوسف به عنـوان غـلام می فروشد نـاز، مؤمن بر گلستان بهشت آیدش بویی گر از خاک بقـیعت بر مشام نی عجب ای کعبۀ دل در همه دوران سال گر طواف آرد به گرد کعبه ات بیت الحرام شخص پیغمبر تو را ازسوی حقّ گوید درود جابر از ختم رُسل بر حضرتت آرد سلام چـار سالت بود با تـیـغ بیان و تیـر عـلـم شام را کردی به چشم پور بوسفیان چو شام با بـیان زنـده ات در قـصـر بـیـداد یـزیـد یـافـت زخــم سـیـنــۀ آل مـحـمّـد الـتــیـام تا بگویی نیست جایز در بر ظالم سکوت بر تـمـام نـسـل ها از کـودکی دادی پیـام از تو گشته آفـتاب عـلم و ایمان جلوه گر وز تو باشد مکتب قرآن و عترت را قوام در کتاب نخل میثم سطر سطر و بند بند وصف تو حُسن شروع و مدح تو حُسن ختام
: امتیاز
|
آغاز ماه رجب و اعیاد آن
تا شود آیـیـنـه بی زنـگـار در ماه رجب از خـیال خویش سر بردار در ماه رجب چـشـم اگر دارید بـاران دعـا را بشنـوید می چکد نور از در و دیوار در ماه رجب کاش دور از مُهر و تسبیح و ریا و جانماز بـاز گـردد رونـق بــازار در مـاه رجـب باز شیخ ما به حرف آمد حدیث نفس گفت عرض دین را بُرد دنیادار در ماه رجب کاش برگردم به خود ای کاش برگردد به خود شیخ بی عـمـامه و دستـار در ماه رجب اعتکاف و عشق یعنی گریه بر احوال خویش نیمه شبها گـریه کن بسیار در ماه رجب سیزده شب معتکف در خم شدم تا پُر شدم از دعــای حــیــدر کرار در مــاه رجب
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
وزیــده دوبـاره نـسـیـم رجـب مرا خوانده حق در حریم رجب دلـم را هـوائی خـوبـان نمـود خـدای رئـوف و رحیـم رجب خدایا کمک کن که با لطف تو شوم بهره مند از نعـیـم رجب نگـاهی بفـرما براین روسیـاه بـه حـق نـگـار کـریـم رجـب مناجاتی ام کن در این ماه نور مـقـیـمـم بفرما به درگـاه نـور مرا شوق یـاریست والا تـبار امامی گـرامی و زهـرا تـبـار من از ایـل مجـنـونم و دلـشده و او از عـزیـزان لـیـلا تـبـار کریمی ز نسل کـریمان عشق و من عاشقی مست و شیدا تبار نسب از دو سو فاطمی، حیدری به قـربان این ماه غـوغا تبار جـمـال جـمـیـلش بهشت عدن دو جد گرامش حسین و حسن تـعـلق ندارد به کس خـاطـرم گــدای کـرمــخــانــۀ بــاقــرم به لطـف خـداونـد زهـرائی ام خدا را براین موهبت شاکـرم به منصب نیازی مرا نیست؛ نیست خوشم در حریـم علی شاعرم اگرچه سـرودم غـزلـهـا ولـی ز وصف علی زادگان قاصرم قلم از نفـس ماند و یــارم نشد حـریـف نگــاه نـگــارم نـشـد سـلام ای علـوم خـدا را امیـن پدر خـواندۀ علم، حق الیـقـیـن اگـرچه ز نـسـل عـلـی آمـدی مـحـمـدتـریـنی، مـحـمـدتریـن چنان فـانی عـشق پـاکت شدم ز سـرحـد مستی گـذشتم ببـین مریض مریض تو عیسی مسیح مـریـد مـریـد تو روح الامیـن به قربان نازی که داری شما و آغوش بـازی که داری شما به روی اسیـرت نگـارا بخـند بر این بیـنوا دیده ات را مبـند نگاهی...که جاهلترین نوکرت ز دریای علمت شود بهره مند امیـر رسـولان به تـو داده دل مـرا هم امـیـرا فکـندی به بند حسن زاده ای و حسینی خصال نگاهت قیامت... لبت کان قـند چه گردد از آن لب شه ذوالمنن کلامی خصوصی بگوئی به من من امشب زچشم تو دم می زنم به نـام نـگـاهـت قـلـم می زنـم رجب آمده غرق شور و طرب شرر بر دل و جان غم می زنم سراپای من غرق لطف شماست دم از حُسن صاحب کرم می زنم کدامین سحـر می شود بنگـرم کـنـار مــزارت قــدم می زنـم ویا اینکه یک روز خوش بنگرم سر قـبـر پـاکـت عـلم می زنم ضریحی نداری ز بغض عدو برای تو در دل حـرم می زنم مـرا عــفـو کـن اگــر دلــبــرا ز اوصاف تو حرف کم می زنم تو بالائی و ما دراین قعر خاک الا حضرت عشق روحی فداک دلــم پُـر شـده از ولای شـمــا سـرم خـاک پـای گـدای شـمـا چه دارم به جز اینکه آقا فقط بـگـویـم وجـودم فــدای شـمــا چه می شد نصیب دل ما شود نـسیـمی ز فـیـض دعـای شما مبارک بود پیـش من مرهم و غم و لطف زخم و شفای شما شبـم را شما نور بـاران کـنید مرا با نـظر اهـل ایـمان کـنید
: امتیاز
|
سرود ولادت امام باقر علیه السلام
دل زعطای فاطمه*** به عرش حق مجاوراست جـشــن خوش ولادتِ*** آقــا امــام بــاقــر اسـت باقرعلم عالمین یا مولا** به مصطفی نور دو عین یا مولا** یوسف یوسف حسین یا مولا ای گل زهرا و حیدر( ۳) مولا یا باقر العلوم ************************************* ز رشتـه ی ولای او *** جـدا نـمی شـوم دمـی مـدیـنـه از قــدوم او*** فـخــر کـنـد به عـالـمـی آن گـل نازنین ما خوش آمد** دلبر بی قـرین ما خوش آمد** امام پنجـمین ما خوش آمد ای گل زهرا و حیدر( ۳) مولا یا باقر العلوم ************************************ به مهر تو به عشق تو*** سرشته شد آب و گِلم عـنـایـتی که عـاقبـت*** مـدیـنـه ای شـود دلــم ز عـلـم خود به ما عطا کن آقـا** درد دلـم بـیـا دوا کن آقا ** قسمت مـا کـربـبلا کـن آقـا ای گل زهرا و حیدر( ۳) مولا یا باقر العلوم
: امتیاز
|
سرود ولادت امام باقر علیه السلام
محمد آل احـمـد، از همه خـوبان سرآمد عزیز زهرا وحیدر،امام ِ باقرخوش آمد آیــنــه ی تــجـلّـی حُـسـن خــدا طلعت او، شمس ولا، نور هُدی او ولیّ حیّ سبـحــان ، نورچشم عالمینِ پسر حضرت زهرا ، نوه ی امام حسینِ مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر(۲) ******************************* صد قل هو الله میگن بر، جلوه ی نور کمالش تبارک الله میخونن ، فرشته ها بر جمالش لیلا شده مجنون و آواره ی تو روی دلش به سوی گهواره ی تو توی آسمان عصمت، تو که هاله ی دو نوری حَسَنینی هستی آقا، تو سلاله ی دو نوری مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر(۲) ******************************** قسم به ماه و ستاره ، حاجت دلها همینه یک شب اول رجب رو، باشیم انشاالله مدینه آسمون دلا گـل افـشـانـی بشه دورتا دوربقیع چراغانی بشه انشاالله نصیبمون شه، تومدینه این سعادت برای امام ِ بـاقــر ، بگیریم جشن ولادت مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر،مددی حضرت باقر(۲)
: امتیاز
|